انتظار شیرین من

بدون عنوان

یکی دوشب پیش خونه پدر مادر مهدی جون بودیم نوه ها هم همه بودن مهدی اینقدر با این بچه ها بازی کرد که به نفس نفس افتاد من که رفتم تو اتاق لباسمو عوض کنم اومد دراز کشید رو تخت با یک حالت که دلم براش غش کرد ، گفت من دلم نی نی می خواد دلم می خواد بغلش کنم خدایا ..... خدایا اگه من بنده خوبی برات نیستم ........ اگه من لیاقت استجابت دعا را ندارم ........ اگه من........ به دل مهدی نگاه کن ...... به پاکیش........ به نفسش............ به نگاه غصه دارش .......
7 ارديبهشت 1392

ادامه درمان

روز چهارشنبه به اصرار مهدی دوباره رفتم دکتر دکتر با مشاهده وضعیتم گفت باید سونو داخلی انجام بدی جوابش هم امروز بیاری وای نمی دونید چندتا سونوگرافی سرزدم هیچکدوم همون روز قبول نمی کردن فکر کردم دکتر می خواسته منو سر بدونه آخه کجا یکروزه نوبت میدن اینقدر هم که با آدم بد برخورد می کنن خلاصه موفق شدم با پرداخت هزینه آزاد یک جا را پیدا کنم وقتی رفتم به دکتر نشون دادم گفتم متاسفانه با اینکه در زمان تخمک گذاری بود، ولی تخمک آزاد شده نداشتم قرصهامو تبدیل یه 3 تا در روز کرد قرص کلومیفن را هم تجویز کرد گفت یکماه دیگه دوباره بیا تمام طول مسیر تاخانه را پشت فرمون اشک ریختم وقتی رسیدم خونه، مهدی خیلی سعی می کرد منو بخندونه اما ...
7 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

وای نمی تونم بگم چه حالی دارم تقریبا 10 روزی از موعد پری گذشته یکم مشکوک شدم خواستم با baby check تست کنم ولی دستام می لرزید با دیدن پر رنگ شدن دو تا خط به چشمهام اعتماد نکردم با داد و فریاد مهدی را صدا زدم نمی تونستم باور کنم درست می بینم مهدی چندبار دستورالعمل را خوند چندبار دوباره نگاه کرد ولی انگار درست بود خدایا من چی می دیدم ولی از اونجایی که بعضی موارد می گن جوابش اشتباه درمیاد سعی کردم خیلی امیدوار نشم تا امروز برم آزمایش بدم مهدی نمی تونست خوشحالیش را پنهان کنه تا من رفتم دوش بگیرم تمکام ظرفها را شست کاری که هیچ موقع نمی کرد باید تا بعد ازظهر که جواب آزمایش آماده شه صبر کنم واسم دعا کنین ...
7 ارديبهشت 1392

نتیجه آزمایش

بله درست بود دیروز اصلا حال خوشی نداشتم تا بعدازظهر که جواب آزمایش آماده بشه مردم و زنده شدم ساعت 5 که رفتم خونه ، رضا هم خونه بود اصلا نمی تونستم شماره آزمایشگاه را بگیرم می ترسیدم خیلی به مهدی گفتم خودت برو جوابش را بگیر هرچی بود زود بهم اطلاع بده وای وقتی مهدی زنگ زد، نفس تو سینه ام حبس شد عجب لحظه ای بود ولی چون مهدی اولین بار بود این آزمایش را می دید خیلی یخ توضیح داد :کمتر از 10 منفی بین 10و25 مشکوک گفتم اه من چند شدم - 622.5 می خواستم جیغ بزنم خدایا شکرت ... ... ... برای همه دوستام که تو این مدت تنهام نذاشتن ممنونم ارزو می کنم به زودی زود خبر بارداری تک تکشون را بشنوم تصمیم گرفتم این وبلاگ...
7 ارديبهشت 1392
1